مبانی طراحی

توضیحی برماهیّت رشته معماری

معماری چیست و ماهیت مهندسی و هنری آن چگونه تعریف میشود؟ این سؤال را میتوان اساسیترین سؤال قابل طرح در مبحث مبانی نظری معماری تلقی نمود. نوع پاسخی که به این سؤال داده میشود، تمامی مباحث بعدی را تحتالشعاع قرار خواهد داد و نوع نگاه به رشته و ماهیت آن را مشخص خواهد نمود. از سوی دیگر، بنا به آنکه در مورد معماری و ماهیت آن، تعاریف متنوعی ارائه شده است، لذا باید با ارائه تعریفی دقیق، از سرگردانی میان تلقیهای مختلف در مورد این رشته جلوگیری نمود و آن را از تعاریف انحرافی پیراست تا بنیانها و مبانی محکمی برای بحثهای نظری در این خصوص فراهم گردد. از این منظر شاید بتوان معماری را با چند شاخص مورد تعریف قرار داد:

  • تبلور عینی معانی و مفاهیم برگرفته از جهانبینی انسان
  • لباسی به قامت زندگی انسان، متأثر از تعریف انسان، زندگی و حیات آرمانی
  • نمود نوع تلقی انسان از فضا، مکان، زمان و طبیعت

از منظر جهتگیری الهی و فطری، هر سه مؤلفه فوق ـ که به نحوی نگاه ویژهای به هستی، انسان و معماری دارند

بر مبنای سه مؤلفهای که در بالا برشمرده شد، اجمالاً میتوان معماری را ظرفی برای زندگی مادی حیات جسمانی و معنوی حیات معقول انسان دانست که ویژگیهای خود را به ویژه در ساخت معنا، مفهوم و محتوا، از جهانبینی او بر میگیرد و بیانگر نظرگاه انسان نسبت به فضا، زمان، مکان و طبیعت در هر دوره تاریخی و یا هر بازه جغرافیایی است.

 

مفهوم مبانی نظری

مقصود از مبانی نظری چیست و مبانی نظری رشته معماری، چه مواردی را در برمیگیرند؟ این یکی از اولین پرسشهایی است که فراروی گفتگو درباره مبانی نظری قرار میگیرد.

در ورود به هر رشته به ویژه رشتههایی که در حوزه هنر قرار میگیرند با دو دسته از مقدمات و به عبارتی ارکان و پایهها مواجه هستیم: مبادی و مبانی؛ مبادی را میتوان به سان نقاط عزیمت، ابتدائیات و پیشفرضهایی در ورود به مقوله درک و آفرینش در آن رشته تلقی نمود. از این رو مبادی غالباً جنبههای عملی در آن رشته را مورد هدایت قرار میدهند و بستر ابتدایی لازم برای تحقق اهداف عملی آن را فراهم میآورند. از آنجا که در رشتهای مانند معماری، ابعاد مختلفی موضوعیت مییابند و سرنوشت معماری و شکلگیری آن را تحت تأثیر قرار میدهند، لذا مبادی معماری از ابعاد و ابواب متنوعی برخوردارند. به عنوان مثال در ورود به درک و طراحی یک خانه، درک مفهوم خانواده، مباحث روانشناسی فرد و خانواده، مباحث زیباییشناسی، کیفیتهایی از قبیل آسایش و... به عنوان بخشی از مبادی، قابل طرح و بحث هستند.

اما مبانی دارای نقش و جایگاه متفاوتی نسبت به مبادی میباشند. به منظور درک ماهیت و چیستی هر پدیدهای نیاز به تعریف منظر و دریچهای برای مبحثت نگریستن به آن پدیده هست؛ این نظرگاه را در هر حوزهای میتوان به عبارتی مبانی نظری آن حوزه تعریف نمود. مبانی در هر رشتهای، بنیانهای نظری آن رشته را در بر میگیرند؛ به همین ترتیب در رشته معماری نیز مبانی نظری، بنیانهایی را شامل میشوند که این رشته بر آنها استوار گردیده است.

در اینجا اشاره به این نکته ضرورت دارد که شاید این امر ـ یعنی انتزاع مفهوم مبانی نظری ـ را بتوان یکی از محصولات دوران مدرن دانست که انسان برای پدید آوردن هر اثر مصنوع، ابتدا مبانی نظری ویژهای برای آن تعریف نموده و سپس به عمل در این زمینه ورود میکند. بر این مبنا در دوران مدرن، دو ساحت منتزع به نام نظر و عمل پدید آمدهاند که در روند تحقق فعل، به هر کدام به صورت مستقل و مجزا از دیگری، میتوان پرداخت. در مقام نظر، تئوریپردازی در اولویت قرار میگیرد و پس از شکلگیری بسته کامل مبانی نظری طی یک فرآیند سلسله مراتبی و سیستماتیک، به خلق اثر اقدام میگردد.

اما این رویکرد و نحوه عمل را در نظام سنتی بدین شکل نمیتوان جستجو کرد. مبانی نظری در نگاه بومی و سنتی، به عنوان بستهای مجزا که برای هر پروژه به شکل مستقل تعریف و تدوین میگردد نیست. مبانی نظری به طور خلاصه، نوع نگاه، بینش و اندیشهای است که در وجود معمار نهادینه شده و حتی به طور ناخودآگاه، روند شکلگیری اثر توسط او را متأثر مینماید. در حقیقت مبانی نظری و نحوه اثرگذاری آن در روند تکوین طرح را میتوانیم مصداق از کوزه همان برون تراود که در اوست بدانیم. بر این اساس، ضرورت ندارد که لزوماً معمار ابتدا به تدارک بسته مبانی نظری پرداخته و سپس در راستای تحقق آن مبانی، به خلق اثر بپردازد. آنگاه که معمار اثری را خلق میکند، خودبخود و به طور ناخودآگاه در حال تحقق بخشیدن به مبانی خویش نیز هست؛ که اگر اینچنین باشد، آنگاه ـ بر خلاف رویه موجود در معماری امروز ـ نیازی به شرح و تبیین مبانی نظری برای درک اثر نخواهد بود. اینچنین است که در منظومه هنر و معماری الهی و فطری، مبانی نظری از جنس سرّ است؛

به فرموده مولانا:

خوشتر آن باشد که سرّ دلبران  ***  گفته آید در حدیث دیگران

با وجود توصیفات فوق لیکن از آنجا که امروزه معماری غالباً از طریق مبانی نظری درک و شناخته میشود و مورد مطالعه، بحث و نقد  قرار میگیرد، دانشجوی معماری ناگزیر با انواع مختلفی از مبانی نظری مواجه میگردد. بنابراین به نظر میرسد، ضمن پرداختن به مقوله مبانی نظری، باید سعی شود مبانی نظری لازم برای شکلگیری آثاری با رویکرد الهی و فطری نیز در اختیار او قرار گیرد. اگر از این منظر به مبانی و مبادی بنگریم میتوانیم مبانی را در ساحت معنا و مبادی را در ساحت مفهوم تصور نماییم. بنابراین در منظومه نگاه الهی و فطری میتوان مبادی را تفصیل و تنزل یافته مبانی از لحاظ ساحت وجودی و محتوایی دانست.

اما در عین حال باید همواره به این نکته توجه شود که پرداختن به مبانی، بستر و زمینه ورود به ساحت نظر در معماریست و در همین حد نیز کاربرد خواهند داشت. برای ورود به ساحت عمل ، مبانی باید درونی شوند. طرحمایه  که یکی از مهمترین دستاوردهای توجه به مبانی و شروعی بر طراحی محسوب میشود، یک امر کلیست و امر کلی در درون انسان پدید میآید و نه در بیرون. بر این اساس، مبانی نظری هنگامی که در درون و ضمیر طراح بنشینند، آنگاه در عمل او و در روند پدید آمدن اثر، تحقق خواهند یافت و نمیتوان از مبانی، به شکل بیرونی، دستوری یا سفارشی انتظار تحقق داشت.

به منظور تقریب به ذهن و درک بهتر موضوع، ذیلاً مثالهایی از مبانی نظری معماری ارائه میشوند:

توحیدگرایی و در نتیجه آن، باور درونی نسبت به مقوله وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در شکلگیری اثر معماری

عدالت به عنوان یک اساس فکری و بنیان اندیشهای در خلق اثر معماری

عدم اصالت ماده به صورت ذاتی: اهمیت بخشیدن به فضایی که برای حضور و ادراک انسان خلق میگردد. در نتیجه این رویکرد، فضاهای خالی همواره نسبت به تودهها و احجام ساختمانی در اولویت خواهند بود.

اولویت حیات روحانی، معنوی و معقول انسان، نسبت به حیات مادی و بدنی او در عالم ماده؛ به عبارت دیگر، معماری در وهله نخست محمل زندگی روحانی انسان است و نه جایگاهی برای تنیدن و لذت بردن جسم.

اینها تنها نمونههایی از مبانیای هستند که میتوانند، با رویکرد فطری و الهی در مبحث مبانی نظری معماری دنبال شوند. طبعاً مبانی بسیار بیشتری در زمینههای مختلف شکلگیری آثار معماری قابل احصاء خواهند بود. عمق، غنا و گستردگی جهانبینیهای الهی باعث میشود که مبانی منبعث از آنها نیز عمیق، غنی و گسترده باشند.

 

منبع دریافت و استخراج مبانی نظری

مبانی نظری به طور عام از چه منابعی اخذ میگردند و به طور خاص در رشته معماری از چه منابعی میتوان به مبانی نظری دست یافت؟ منابع دریافت مبانی نظری در رویکرد مد نظر این نوشتار، چه تأثیراتی بر روند تکوین آثار معماری خواهند داشت؟

بر اساس آنچه در بند گذشته درباره مفهوم و جایگاه مبانی نظری گذشت، انتظار میرود که از طریق مبانی نظری معماری بتوان به درک مبحثتی از معماری، غایات و اهداف آن در ساحت اندیشه و نظر دست یافت و به مبحثتی در مورد آن تفکر نمود. از این رو به نظر میرسد که مبانی نظری را باید در مقولاتی فراتر از خود معماری جستجو کرد که بتوانند بر نوع نگاه و تفکر در مورد ذات و ماهیت معماری نیز سایه بیندازند. این مبانی متأثر از نوع نگاه هستیشناسانه انسان و نحوه اندیشیدن او به مسائل و نحوه تقرب به حقیقت امور و اشیاء خواهند بود. یکی از درخواستهای پیامبر اسلام از خداوند متعال این بود: خداوندا امور را آن گونه که هستند به من نشان بده.

با این توصیف، اگر مبانی نظری بر نحوه نگرش ما نسبت به ذات و ماهیت معماری و جهتگیری کلی آن سایه خواهد انداخت و هدف و غایت نهایی آن را مشخص خواهد کرد، طبعاً منبع دریافت این مبانی باید کشش و گنجایش تشخیص و تعیین چنان رویکرد و غایتی را داشته باشد. به عبارت دیگر، منابع مبانی نظری، باید بینش و نگاه مبحثتی را به معمار بدهند که حقایق و ماهیاتِ این حوزه را آن گونه که هستند، ببیند. از این رو بهنظر میرسد، منابع دریافت مبانی نظری در مراتب مختلفی قابل تعریف باشند که میان آنها رابطهای طولی برقرار است:

در بالاترین سطح، منابع دریافت مبانی نظری را باید در منابع دسترسی به مبانی جهانبینی و هستیشناسی دانست. در فرهنگ الهی، کتب اصیل آسمانی به ویژه قرآن به عنوان مهمترین و بیواسطهترین راه دسترسی به منبع وحی، موضوعیت دارند. در امتداد منبع وحی و در جهت تبیین مبحثت و دقیق محتوای قرآن و سنجش مبحثتیِ برداشت ما از منابع آسمانی، دسترسی به بینش و نگاه صحیح به حقایق هستی و مبانی نظری به واسطه انسان کامل محقق میگردد. بدین لحاظ در مرحله بعد، سنت، سیره و گفتار معصومین ع به عنوان روش دسترسی به رویکرد و بینش ناب انسان کامل، مهمترین منابع دسترسی به مبانی نظری هستند. ما در اینجا منبع وحی و تبیین آن در کلام و سیره انسانهای کامل را در یک عبارت به کتاب تشریع تعبیر مینماییم. بنابراین کتاب تشریع، یکی از مهمترین منابع برای جستجوی مبانی نظری خواهد بود.

عقل به عنوان پیامبر درونی انسان، ابزار دیگری را برای حصول و دسترسی به مبانی نظری در اختیار میگذارد. اما در اینجا مقصود از عقل نیز همان عقلیست که در فرهنگ اسلامی تعریف و تبیین گردیده است؛ عقلی که با آن، خداوند رحمان مورد بندگی قرار میگیرد و منجر به سعادت انسان میشود.

شخصی از امام صادق ـ بر او سلام باد ـ پرسید عقل چیست؟ آن حضرت فرمود: چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ ؛ فرمود: آن نیرنگ است، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد، ولی عقل نیست.

لذا هر چند در دوران جدید، غالباً سخن از خردگرایی به میان میآید، اما به نظر میرسد که تمایزی معنادار میان خرد در مفهوم مدرن با عقل در مفهوم الهی و فطری وجود دارد که در نحوه تقرب به مبانی نظری تأثیرگذار خواهد بود.

در روش اسلامی و به ویژه در روش شیعه، اجماع مُحصَّل غالب علما بر یک مقوله، معیاری برای تشخیص حقیقت و مبحثتی آن محسوب میشود. در نیل به مبانی نظری نیز میتوان به چنین روشی تمسک جست؛ آنجا که بزرگانی که ذات و جوهره معماری را ـ در چارچوب منابع و مبانی اصیل توحیدی ـ به مبحثتی فهم کرده و به مبحثتی اندیشیدههای ورای آن را دریافت کردهاند، به حقیقت امری گواهی میدهند، همین گواهی میتواند حجیت آن امر را برای دیگران آشکار نماید. حال این گواهی ممکن است در سیره و کردار آنها نمودار گردیده و یا در گفتار و نوشتار آنها منعکس شده باشد.

یکی از منابعی که در حوزه معماری میتوان به آن رجوع نمود و پارهای از مبانی را از آن به دست آورد، طبیعت و به تعبیر بهتر، کتاب تکوین است که در دستگاه آفرینش خداوند و بر اساس نظام سرشت الهی پدید آمده است. مراجعه مبحثت به این کتاب عظیم میتواند راهی مطمئن برای دستیابی به مبانی مبحثت اندیشیدن و مبحثت عمل کردن را در مقابل انسان قرار دهد. کتاب تکوین در دو مقیاس قابل مراجعه است؛ یکی در مقیاس کائنات و جهان گسترده خلقت و دیگری در مقیاس وجود انسان که خود، عالمی بزرگ است.

 

نحوه نگاه و تقرب به کتاب آفاق وجود کائنات و انفس وجود انسان و چگونگی جستجو و دریافتن مبانی نظری  از آن، نیازمند نگاهی کلان و البته حقیقت‌‌گرا است که آن نگاه را باید در سایه منابع جهتدهنده و تبیین کنندهای همچون منبع وحی و سیره، سنت و کلام انسان کامل به دست آورد. کتاب تکوین در رابطه مستقیم با مقوله فطرت است و از این دریچه، میتوان به نگاهی اصیل و فطری به مبانی نظری معماری دست یافت.

تاریخ نیز به نوبه خود میتواند به دو صورت به عنوان یکی از منابع دستیابی به مبانی نظری معماری تلقی گردد؛ یکی به صورت مستقیم و با رجوع و مبحث گرفتن از اقداماتی که توسط انسانهای الهی، حقیقتگرا حنیف و فطرتگرا در اقصی نقاط عالم صورت پذیرفته است و یا در کلام و گفتار و اندیشه آنها نمودار گردیده است. دیگری نیز به صورت غیر مستقیم و با رویکرد عبرتآموزی از تاریخ که در کتاب آسمانی و کلام بزرگان ما نیز به آن اشاره گردیده است.

اما در کنار این دو ویژگی، رجوع به تاریخ و آثار تاریخی میتواند از طریق مهندسی معکوس آثار گذشتگان، مبانی نظری ورای آن آثار را تا حدودی بر ما مکشوف نماید. این مبانی هم میتوانند شکل ایجابی داشته باشند و هم در شکل سلبیِ خود، قابل تأمل باشند. از آن جهت که معماری تبلور باورهای درونی و اندیشهها و به عبارتی مبانی نظری مردمان و معماران هر عصر و زمان و مکان بوده است، لذا از این طریق میتوان تا حدودی به مبانی نظری آنها دست یافت و از سوی دیگر، عینیت یافتن آن مبانی را در آثار ساخته شده توسط نوع انسان در بازه زمانی یا مکانی ویژهای به نظاره نشست. این آثار میتوانند ساخته مسلمانان و یا پیروان سایر ادیان الهی نیز باشند و با مطالعه آنها ـ به ویژه به صورت مقایسه تطبیقی ـ میتوان به مبانی قابل تأملی دست یافت که در بستر نوعی نگاه الهی و فطری در ادوار مختلف پدید آمدهاند.

 پیوند معماری و فرهنگ

آثار معماری همواره و در هر دورهای، در بستر فرهنگ، بینش، جهانبینی و گفتمان غالب مردمان آن دوره پدید آمدهاند و رشد و نمو یافتهاند. بنابراین معماری را میتوان میوه درخت فرهنگ دانست. با پذیرش رابطه دوسویهای که میان معماری و فرهنگ وجود دارد، عملاً ریشههای شکلگیری معماری در محتوایی به نام فرهنگ جستجو میگردد و از سوی دیگر، تأثیر معماری در تکوین و تکامل فرهنگها به مبحثتی درک میشود. این رابطه دوسویه همواره جایگاه و تأثیرگذاری ویژه خود را حفظ مینماید. از قضا بخشی از مبانی نظری را میتوان در فرهنگها جستجو نمود. از این رو، معماری بدین طریق ـ به طور خواسته یا ناخواسته ـ در بستر مبانی نظری متولد میگردد و ریشه در آن دارد. گاهی این فرهنگ و مبانی مستتر در آن، دارای حیثیت جمعی و اجتماعی در سطح جامعه است و گاهی این فرهنگ و نوع نگرش، به صورت فردی در درون معمار و پدیدآورنده اثر نهادینه است. بر این مبنا، فرهنگ در هر دو سطح فردی و اجتماعی، روند شکلگیری آثار معماری را تحت تأثیر قرار میدهد.

با توجه به آنچه گذشت، شکلگیری آثار معماری را باید منبعث از فرهنگ معمار و نیز فرهنگ جامعه مخاطب آن دانست. از این رو اگر مطالعه آثار معماری صرفاً معطوف به مباحث کالبدی، عملکردی، اقلیمی و نظایر آنها باشد، این مطالعه تا حدود زیادی نارسا خواهد بود. معماری را علاوه بر این موارد ـ که غالباً در شکلگیری کالبد و تعین فیزیکی معماری مؤثرند ـ باید با نگاهی معطوف به فرهنگ زمینه  آن نگریست و مورد مطالعه قرار داد. به عنوان مثال وقتی سیر تحول معماری خانههای ایرانی را مورد مطالعه قرار میدهیم و با دگرگونیهایی در کمّ و کیف فضاها حیاط، اتاق، آشپزخانه، سرویس بهداشتی، نشیمن، مهمانخانه و... ، مکانیابی آنها، نحوه عرصهبندی، ارتباط میان عرصهها و سلسله مراتب دسترسی به بخشهای مختلف مواجه میشویم، در حقیقت با سیر تحول و دگرگونی باورها، اندیشهها و فرهنگ عمومی جامعه از یکسو و معماران از سوی دیگر روبرو هستیم. در این مطالعه، میتوان به صورت مناظرهای دوسویه و مطالعهای تطبیقی، روند دگرگونی فرهنگ عمومی اجتماع را با روند تحولات معماری در هر دوره مورد تحلیل و بررسی قرار داد و پیامهایی کاملاً روشن از جنس دگردیسی مبانی نظری به دست آورد. مناظره و مطالعه تطبیقیِ مشابهی در مورد مجموعههای شهری نیز قابل انجام است که ما را با بخش دیگری از مبانی نظریِ پنهان شده در ورای آنها مواجه مینماید. این تطابق میان معماری و شهرسازی با فرهنگ و انکشاف مبانی نظری در گفتگوی میان آنها، آموزه مهمی در لابلای مباحث مبانی نظری معماریست که جا دارد با ذکر نمونههای مؤثر و گویا، جایگاه و اهمیت آن به طور مناسبی در خلال این مبحث تبیین گردد.

بنابراین به عنوان یک نتیجه اولیه میتوان پدید آمدن آثار مطلوب معماری را مستلزم شکلگیری مبحثت فرهنگ ـ هم در مقیاس اجتماعی و هم در مقیاس فردی معماران ـ دانست. بر اساس اقتضای رابطه درونیای که در بالا ذکر شد، میتوان به این نکته توجه داد که معماری ـ خواسته یا ناخواسته ـ فرهنگِ معمار و پدید آورنده خویش را برملا مینماید. معمار به صورت ناخودآگاه، خود را و ویژگیهای فرهنگی و درونی خویش را در اثرش پدیدار میسازد. اینجاست که اگر مقصود، پدید آوردن معماری الهی و فطری باشد، ضرورتاً باید در درون معمار نیز باورهای فرهنگی متناسب و همسویی با این رویکرد، نهادینه گردیده باشد. همین موضوع درباره کارفرما و بانی اثر نیز صدق مینماید.

 

نسبت میان معماری، علم و هنر

اینکه چه نسبتی میان معماری و دانش و همینطور میان معماری و هنر وجود دارد، یکی از مباحثی است که جا دارد در مبحث مبانی نظری معماری به آن پرداخته شود. در سایه پرداختن به این موضوع، میتوان به درک بهتر و مبحثتتری از معماری دست یافت. این طور به نظر میرسد که معماری در ذات و جانمایه اصلی خود، مقولهای هنریست و به ادراک و بیان هنرمندانهای نیاز دارد. اما آنجا که این هنر به دنبال عینیت یافتن در جهان بیرون خارج از عالم درونی هنرمند است، لاجرم وجوه علمی و دانشی متنوع و متعددی بر آن عارض میگردند. نکته مهم در اینجا، درک جایگاه هنر و دانش در این رشته است. درک روند آفرینش معماری و تعبیر و تفسیر درونمایه آن، در پرتو ماهیت هنری آن محقق میگردد و درک فرآیند ساخت و تحقق بیرونی آن، در سایه دانشها، فنون و تکنیکهای مربوطه صورت میگیرد. بر این مبنا، وقتی ماهیت و ذات درونی معماری را از جنس هنر بدانیم، آنگاه غایات ویژهای نیز بر آن مترتب خواهد گردید و آنگاه که تعیّن آن را در سایه علوم و فنون بنگریم، مسائل عارضی معماری نیز قابل تبیین و تفسیر خواهد شد.

وجه هنریِ معماری، مقولاتی مانند ارتباط با عالم معنا، عینیت بخشیدن به معانی در عالم ماده، بداهه در ارتباط ویژه با آسمان به مثابه عالم بالا و منشأ موهبات، برکات و عطایا و... را در این حوزه موضوعیت میبخشد که منجر به پدید آمدن وجوه تمایزی میان این رشته با رشتههای صرفاً علمی میگردد. در منظومه نگاه الهی و فطری، این واژگان از معنا و رویکرد ویژهای برخوردارند که آبشخور فکری آنها منابعی است که در ذیل عنوان منبع دریافت و استخراج مبانی نظری معماری به آن اشاره شده است.

در عین حال، دین و منابع الهی نیز مؤید جایگاه علم و همچنین عمل مبتنی بر دانش هستند؛ البته وقتی پدید آورنده اثر با نیت الهی به عمل مبحثت و دقیق بر مبنای دانش اقدام میکند، تأثیر ویژهای در بر خواهد داشت که در حقیقت میتوان این نیت الهی را روح الهیِ عمل عالمانه وی دانست که این امر به نوبه خود، معیاری برای ارزشمندی مضاعف عمل در منظومه نگاه الهی خواهد بود.

 

روشهای شناخت معماری

از روشها و مدخلهای مختلفی میتوان به شناخت معماری و آثار مرتبط با آن دست یافت که از جمله آنها موارد زیر قابل اشاره هستند:

  • از طریق مراجعه و ادراک حضوری آثار
  • از طریق نقد تطبیقی آثار
  • از طریق تاریخ معماری

در این راستا جایگاه تاریخ معماری و نقد و بررسی آثار از ادوار گذشته تا دوران معاصر واجد اهمیت ویژهای خواهد بود و سهم قابل توجهی در حصول شناخت نسبت به بخش عمدهای از آثار معماری پدید آمده توسط نوع بشر خواهد داشت.

 

 معماری، محصول انتخابهای معمار

معماری و روند تکوین آن را میتوان مسیری دانست که سراسر دوراهیها و چند راهیهای انتخاب است؛ انتخاب بین گزینههای مختلفی که معمار با توجه به دانش، بینش و رویکردهای کلی خویش، از میان گزینههای مختلف، آن را که برتر میبیند برمیگزیند. همواره لازم میشود که طراح، از بین راهحلهای مختلف و یا از میان گزینههای متفاوت، یکی را برگزیند و ملاک عمل قرار دهد. مقصود از این بیان آنست که معمار در این انتخابها، ناگزیر از برگرفتن و اتکا به مبانی مشخصی خواهد بود و نمیتواند بدون مبانی مشخص و بنیانهای فکری تعریف شدهای به طراحی بپردازد. فقدان مبانی نظری میتواند به سادگی به التقاط و سرگردانی در مسیر طراحی منجر گردد. اما از آنجا که معماری، نمود عینی باورها و اعتقادات قلبی و درونی معمار است، لذا مطابق آنچه قبلاً نیز اشاره گردید، مصداقِ از کوزه همان برون تراود که در اوست خواهد بود. بر این مبنا میتوان گفت که افکار و نحوه اندیشیدن معمار، ناخودآگاه و به شکل گریزناپذیری ماهیت معماری و شیوه عمل او در پدید آوردن آثارش را رقم خواهد زد.

از سوی دیگر، جانمایه و روح کلی طرح در ضمیر ناخودآگاه انسان پدید میآید و آنچه در این مرتبت پدید میآید، به نحو اجمال و ایجاز است و کلیتی را در بر میگیرد که تمامی ویژگیهای اساسی طرح را شامل میشود. این کلیت، عمیقاً متأثر از درون و نهان معمار است و به صورت ناخودآگاه از ویژگیهای ذاتی و درونی معمار تأثیر میگیرد. بنابراین در وهله اول بهنظر میرسد که معمار باید برای رسیدن به انتخابهای مبحثت در ضمیر نهان و ناخودآگاه خویش، درون خود را زلال و بیآلایش نگه دارد و آن را از طریق سلوک مبحثتی جلا دهد تا بتواند بازتاب روشنی از انوار الهی که به روح او میتابد را ارائه نماید.

اما در عین حال، در روند عینیت یافتن طرح تدریجاً تفصیل بیشتری نیز در طرح پدید میآید. این امکان وجود دارد که معمار به صورت خودآگاه و با توجه به مبانی دینی، الهی و فطری به صورت عقلانی و خودآگاه، طرح را تصحیح و تنقیح نموده و کاستیها و ایرادات آن را مرتفع نماید. لذا همواره معمار الهی نیاز دارد که وجود خویش را ـ هم در ساحت ناخودآگاه و هم در ساحت خودآگاه ـ بر مدار مبحثتی و محور نگاه الهی و فطری جهت داده و تربیت کند. خالص نمودن نیت طراح و یا ورود با ذهن و جسم پاک و طاهر به عرصه طراحی باعث میشود که باطن طراح جهت و انتظام مطلوبی در راستای معیارهای الهی و فطری یافته و در نتیجه، جانمایه طرح در چنین زمینهای متولد گردد.

از سوی دیگر در فرآیند عینیت یافتن طرح در بیرون از ضمیرِ نهان طراح ـ که مجالی خودآگاه برای بررسی عقلانی، علمی و فنی طرح فراهم میآورد ـ چنانچه گزینه ارائه شده دارای کاستیها و نارساییهایی باشد، طراح میتواند ضمن از سر گرفتن این فرآیند، به شکلدهی و ارائه جانمایه جدیدی با توجه به ناخودآگاهِ تکاملیافته، اقدام نموده و مجدداً از طریق فرآیند منطقی و عُقلایی، طرح را به سرانجام مطلوبی برساند.

معماری و طبیعت

معماری، همواره در نسبت و تعاملی معنادار با طبیعت قرار داشته است. نوع تعریف و نحوه برقراری این تعامل، خود به مبانی نظری معمار در هر دوره بستگی داشته است که این امر میبایست در مبحث مبانی نظری معماری تبیین و تشریح گردد. از آنجا که این موضوع در مبحث انسان طبیعت و معماری، به نحو تفصیلی مورد بحث قرار گرفته است؛ لذا اشارات دقیقتر به موضوع طبیعت و جایگاه آن در معماری و نحوه تعامل معماری با طبیعت به همان مبحث ارجاع داده میشود. اما در عین حال در مبحث مبانی نظری معماری، لازم است انواع رویکردهای انسان به طبیعت و نسبتهای مختلفی که میان معماری و طبیعت برقرار گردیدهاند، به طور اجمال تبیین گردند تا نسبت الهی بین انسان و طبیعت به نحو روشنتری معرفی شود.

 

 معماری و دانشهای مرتبط

نقش علوم دیگر در پیشبرد معماری در هر دوره، نقشی بارز و انکار ناپذیر است. بر این مبنا، رویکرد سایر دانشهای موجود و ماهیت آنها نیز در معماری آن دوره تأثیرگذار خواهد بود. دانشهایی که در این راستا قابل ذکر هستند، در دو دسته کلی قرار میگیرند:

  • بخشی جزء دانشهای مرسوم هستند.
  • بخشی نیز در دسته دانشهای غیر مرسوم قرار میگیرند. 

 

دانشهای مرسوم مرتبط با معماری را به طور کلی میتوان از جهتی در چهار دسته قرار داد:

  • دانشهای نظری مرتبط با بنیانهای فکری معماری مانند فقه، فلسفه، منطق، الهیات، اخلاق و...
  • دانشهای مرتبط با موضوعات طراحی که بنا به نوع موضوع میتوانند متفاوت باشند
  • دانشهای فنی ساختمان مانند استاتیک، فیزیک. فیزیک صوت، حرارت، نور و... ، مکانیک، شیمی شیمی مصالح ، زیستشناسی و...
  • دانشهای ابزاری که در عرصههای طراحی و عینیت یافتن طرح ایفای نقش میکنند مانند انفورماتیک و دانشهای رایانهای، دانشهای پارامتریک و... .

این دانشها میتوانند در دو شکل مستقیم و غیرمستقیم، ذات و ماهیت و نحوه تحقق بیرونی معماری را تحت تأثیر قرار دهند. همچنین اینطور به نظر میرسد که از میان چهار دسته دانشهای ذکر شده در بالا، دانشهای نظری دسته اول تأثیر شگرفی در نحوه جهتگیری معماری داشته باشند. بر این اساس میتوان چنین تصور نمود که به منظور جهتگیری الهی و فطری معماری، نیاز به بکارگیری دانشهای نظری همسو با این جهتگیری و بکارگیری آنها در فرآیند خلق آثار معماری خواهیم داشت؛ هرچند این جهتگیری کلی میتواند به نحو مؤثری سایر دانشهای یاد شده در دستههای دیگر را نیز تحتالشعاع قرار دهد. آشنایی دانشجوی معماری با این دانشها میتواند افقهای تازه و متفاوتی را فرا روی او بگشاید که در روند اندیشیدن و خلق آثار معماری تأثیرگذار خواهد بود.

 

آموزش معماری و تربیت معماران

مقصود غایی سیستم رسمیِ آموزش معماری در دوران معاصر را میتوان به بیانی دقیقتر آموزش طراحی و به عبارتی آموزش طراحان دانست. بنابراین در همین زمینه و در بستر فکری و فرهنگی ما، در وهله نخست جای این بحث وجود دارد که آیا مراد اصلی، آموزش است یا تربیت ؟ در وهله بعد، سؤال مهمتری قابل طرح است که آیا در این روند، نهایتاً طراح پدید میآید یا معمار ؟ این دو سؤال، هم در درک چیستی و چگونگی آموزش معماری و رویکرد ما نسبت به آن تأثیرگذار است و هم در نوع نگاه ما به خود معماری. طراحی معماری و نحوه آموزش آن، هر دو زمینه اساسی مهندسی معماری را در بر میگیرد که یکی به مقوله برنامهریزی بازگشت دارد و دیگری به مقوله خلاقیت و پدیدآورندگی در فرآیند شکلگیری طرح؛ که هر دوی اینها نیز محل چالش جدی هستند.

اما آنچه در اینجا و در تبیین نحوه جهتگیری الهی و فطری مبحث اهمیت دارد، آنست که ماهیتاً تفاوتی شگرف میان مفهوم آموزش طراح و تربیت معمار وجود دارد. آموزش طراحی میتواند، در روندی کاملاً یکنواخت، انبوه و سیستماتیک منجر به تولید تعداد بسیار زیادی از طراحان شود. در این روند، محتوای آموزش نیز در راستای آموختن روش طراحی به دانشجویان و تسهیل و تسریع آن شکل میگیرد. اما تربیت معمار، نه یکنواخت و قابل تعمیم است و نه میتوان آن را در قالب تولید انبوه ریخت و نه به شکل یک رویه صرفاً سیستماتیک 21 ـ به معنای مصطلح ـ و قالببندی شده 22 قابل تحقق است.

در اینجا، هدف از تربیت معمار، پرورش انسانی است که علاوه بر دارا بودن مهارتهای لازمِ طراحی، با نگاهی عمیق به هستی، درکی مبحثت نسبت به انسان و طبیعت داشته و با آینه صاف و زلال درون، می‌‌تواند انوار حقیقت را که بر قلب و درون او میتابد، در قالب آنچه معماری نامیده میشود، انعکاس دهد؛ لذا هم قابلیت دریافت حقایق را دارد و هم توانایی عینیت بخشیدن به آنها در قالب ماده، فضا و اجزا، که این عینیت در جهان بیرون ساخته و پرداخته میشود. مفهوم واژه چالشبرانگیز خلاقیت در نزد ما و در پرتو جهتگیری الهی و فطری نیز چیزی جز این نیست. اگر چنین نگاهی به طراحی و معماری داشته باشیم ـ با گرتهبرداری از آنچه در حوزه ادبیات نیز شناخته میشود ـ اولی را باید به سان ساختن و پرداختن نظم بدانیم و دومی را به مثابه سرودن شعر ؛ که بیتردید بین این دو نیز فاصله بزرگی وجود خواهد داشت.

جایگاه فطرت و مراتب مختلف دروس در نحوه تقرب به معماری

فطرت را میتوان موجودیت و زبان مشترک بین تمام انسان ها دانست. این جوهره و زبان مشترک میتواند به بیان و مفاهمه میان تمامی احاد انسان منجر گردد و این قابلیت را دارد که به طور ویژه در عالم هنر به گفتگویی فراتر از مرزهای سیاسی، جغرافیایی، قومیتی و نژادی منجر گردد. زبان فطرت به معانیای آراسته است که این معانی میتوانند در هر نقطه از عالم و در هر برهه زمانی، جهتی مبحثت به اهداف و اقدامات نوع بشر بدهند. چرا که زبان فطرت، زبان برآمده از سرشت و جوهره اصیل آفرینش الهی انسانها است و به صورت ذاتی دارای جهتی الهی است و گرایشی آسمانی دارد. اما مشکل آنجاست که غالباً فطرت انسانها در زیر غباری از مناسبات غیر حقیقی و به عبارتی ساختگی قرار میگیرد و این غبار مانع از آن میشود که فطرت آدمی، نقش و جایگاه حقیقی خود را در حیات مادی و معنوی او بنمایاند.

در مبحث مبانی نظری معماری میتوان به این مقوله پرداخت که در تقرّب به شکلگیری اثر معماری، همواره رجوع به زبان فطرت، معیار مناسبی در جهت درک بهتر مسائل، ذات و ماهیت آنها بوده و گرایش به فطرت، رویکرد مناسبی در مواجهه با دو راهیهای انتخاب خواهد بود؛ معیاری که همواره فراتر از معیارهای شکل گرفته در بستر سیاست، تاریخ، جغرافیا، قومیت و نژاد است. اما آنچه در اینجا اهمیت مضاعفی دارد، نحوه رجوع به فطرت و برقراری ارتباط با آنست و اینکه چگونه میتوان امور فطری را از غرایز و امور نفسانی انسان بازشناخت. در اینجا تنها راه مطمئن و موثق، رجوع به منابع آسمانی یا نظر و عمل گفتار و سیره انسان کامل در هر دورهای است.

چنان که در منابع دینی و ادبیات عرفان اسلامی ایران نیز اشاره شده، آن کس که در پیِ درک حقیقت است، باید هم به کتاب آفاق مراجعه نماید و هم به کتاب انفس ؛ از این مراجعه به سیر در آفاق و انفس تعبیر گردیده است. نگاه فطری و الهی میتواند در سایه چنین رجوعی، به غنا و تکامل برسد. نگاه فطرت و زبان ویژه آن، فارغ از تمامی قلمروها و مرزهای اعتباری سیاسی، جغرافیایی، تاریخی، نژادی، قومیتی و... همواره میتواند انسان را با حقیقت ـ آنگونه که هست ـ مواجه نماید.

انواع منابع تکمیلی برای مطالعه علاقمندان به معماری

  • منابع قابل مطالعه برای دانشجویان معماری را در چند دسته میتوان معرفی نمود:
  • منابع شناخت مبانی نظری معماری
  • منابع مرتبط با سیر تحولات معماری
  • منابع موثق تاریخ معماری و تمدن
  • منابع موثق تاریخ عمومی ایران و جهان
  • منابع سایر حوزههای تأثیرگذار در فهم معماری
  • منابع شناخت هنرهای دینی، فطری و معناگرا در خارج از حوزه معماری اما مرتبط و مؤثر در فهم بهتر آن 
  • منابع مرتبط با ادبیات، شعر و هنرهای ایرانی و آثار ادبی مطلوب غیر ایرانی
  • فتوتنامههای اصناف مختلف از قبیل معماران و غیر آنها
  • وقفنامهها و سایر اسناد کهن مرتبط
  • آثار معماری به مثابه منابع شناختیِ معماری
  • طبیعت و جنبههای آفرینشی مخلوقات خداوند

به منظور دستیابی به آنچه مقصود طرح جهتگیری الهی دروس دانشگاهی است، لازم است در گزینش منابع فوق، حداکثر هماهنگی و انطباق با نگاه الهی و فطری وجود داشته باشد. به عنوان مثال در گزینش منابعی مانند مبانی نظری، تاریخ معماری و یا شناخت ماهیت هنر، شایسته است منابعی گزینش شوند که صبغه الهی و فطری داشته باشند. همچنین لازم است نوع مواجهه و رجوع به منابع نیز متأثر از نگاه الهی و فطری باشد. اهمیت این موضوع از آنجا ناشی میشود که میتوان با منابع فوق به صورت صرفاً ذهنی 25 نیز مواجه شد که با این نوع مواجهه، عملاً آنچه مقصود طرح جهتگیری الهی است، محقق نخواهد شد.

 

دانش معماری بسیار عمیق و قابل تامل است... هر اثری که خلق می شود با خود پیامدهایی دارد معمار آگاه خوب می اندیشد و خوب تصویر میکند زیرا خود را در برابر آثار خود مسئول میداند.

گروه معماری رستا دیزاین خود را در برابر پروژه هایی که قبول میکند مسئول میداند بنابراین میکوشد تا در تمامی قسمتهای شکوفایی پروزه همراه او باشد تا از خود اثر منحسربفردی بجا گذارد.