مفهوم زیبا شناسی در معماری
عوامل بسیار زیادی مانند قابلیت استفاده ، ساختار ، مقاومت مصالح ، مسائل مالی و باالخره ضوابط ساختمانی این آزادیرا محدود میکند. زیبا شناختی تنها عاملی که باید مورد توجه قرار گیرد نیست . اما در این نیز که این عامل در معماری نقشی اصلی دارد نمیتوان شک کرد . ( گروتر ،1814)
اصول زیبا شناسی
مهمترین اصول زیباشناسی در طراحی و معماری عبارتند از سادگی ، تنوع ، توازن ، تاکید ، توالی ، مقیاس که در زیر به طور اجمالی به آن ها پرداخته شده است
سادگی
همواره رعایت سادگی در طراحی باعث ایجاد زیبایی خوشایند و مطلوب می شود . همیشه طرح های ساده بیشتر از طرح های شلوغ مورد توجهمردم هستند . البته سادگی به معنای رکود ، کندی یا یکنواختی محض در طراحی نیست ، بلکه به معنای ترکیبی دقیق و ماهرانه از کلیه عناصر بکار
رفته در طرح برای دستیابی به هدف مد نظر است . در سادگی به جای ایجاد تغییرات زیاد در عناصر طراحی ، عناصری را که در یکی ازخصوصیات بصری یعنی شکل ، خط ، بافت یا رنگ مشابه هستند در طرح تکرار می کنند
تنوع
استفاده از عناصر طراحی با فرم ، بافت و رنگ گوناگون باعث ایجاد تنوع در طرح می گردد . میزان تنوع به هدف طراح بستگی داشته و ازتضادهای کوچک و ظریف تا تضادهای شاخص و قوی را در برمیگیرد . تنوع از یکنواختی حاصل از سادگی طرح می کاهد .
توازن
توازن بهمعنای مد نظر قرار دادن وزن و حجم عناصر طراحی در فضاهای مختلف است . به زبان دیگر متوازن کردن وزن و حجم عناصر در دوطرف یک محور فرضی . انسان به طور غریزی توازن را در هر چیزی که می بیند جستجو می کند . توازن می تواند متقارن یا طبیعی باشد .
تاکید
همان طور که از نامش پیداست یعنی اهمیت دادن به قسمتی از منظر که نسبت به سایر قسمت ها از جذابیت و ارزش بصری بیشتری برخوردار بوده ویا طراح از تاکید در آن قسمت هدف خاصی را دنبال می کند . وقتی که قسمتی از طرح با ایجاد تاکید ، غالب تر از بقیه قسمت ها جلوه میکند وچشم به آن سمت هدایت می شود ، در هدایت چشم به آن سمت ، چشم به دنبال چیز خاص و مهمی است . استفاده از تاکید بدون دلیل و هدفخاص احساسی خوشایند و نامطبوع دربیننده ایجاد خواهدکرد .
توالی
توالی عبارت است از ایجاد تغییر تدریجی و پیوسته در خط ، شکل ،بافت ، یا رنگ عناصر به صورت جدا از هم ویا به صورت ترکیبی که هدف ازایجاد آن کنترل دید ناظر و هدایت آن به سمت نقاط مهم است . با ایجاد توالی با حرکات موزون ، می توان به بهترین تضاد در طرح دست یافت .
مقیاس
از دیگر اصول مهم زیبایی شناسی که استفادهاز آن در طراحی الزامی بوده و از اهمیت ویژه ای برخوردار است ، رعایت تناسبات نسبی و مطلقبین کلیه عناصر طرح در فضای طراحی است که تحت عنوان مقیاس در طراحی مطرح بوده و مقیاس در طراحی ، انتخاب و جانمایی عناصر کاربرددارد . از مقیاس می توان به عنوان ابزاری مهمجهت تاکید عناصر در فضا و کاهش یا افزایش درجه اهمیت یک فضا نیز استفاده می شود (Gatto,1992)
ارزشهای زیبا شناسی و محیط ساخته شده
از قرن ها پبش به موازات پرداختن به زیبایی شناسی در مباحث فالسفه ، هنرمندان و معماران ، جستجو برای تدوین علم اثباتی زیبایی شناسی نیز جریان داشته است .درک کامل مفهوم زیبایی شناسی مشکل است ، ولی فهم اولیه عوامل موثر در ادراک خوش آیند بودن محیط امکان پذیر است . نقش این عوامل پیچیده تر از سودمندی یا نتایج ابزاری فهم محیط است . زیبا شناسی تحت عنوان زیبا شناسی حسی و فرمی و نماین هنوزمعتبر است .
زیبا شناسی حسی
در مورد زیباشناسی حسی دانش کمی وجود دارد . تحلیل های موجود بشدت ذهنی و درونی اند . تنهاکسانی که به این موضوع عالقه نشان میدهند طراحان محیط با رفتارشان هستند . طراحی محیط به طور سنتی با زیبایی شناسی فرمی و نمادین سروکار داشته است . این توجه به معنای ایننیست که اهمیت زیبا شناسی حسی کمتر است . بلکه تنها نشان دهندة عدم وجود دانش کافی در موردآن می باشد .
زیبا شناسی فرمی
زیبا شناسی فرمی ، مدتها دل مشغولی اصلی طراحان محیط و در زمانهای مختلف موضوع بحث تاریخ معماری ، طراحی منظر ، و طراحی شهریبوده است ، می پردازد . موضوع زیبا شناسی فرمی ارزشهای اشکال و سازه های محیط است . این توجه به فرم اشکال ، نوعی تجمل گرایی ادراکیاست . این توجه به فرم اشکال ، نوعی تجمل گرایی ادراکی است . این که احساس لذت از درک بعضی الگوها ، تناسبات و اشکال ، مبنایی زیستشناختی دارد یا نه ، از مباحث زیبا شناسی فرمی است . اگر این درک به جای مبنای زیست شناختی ، بر اساس منطق فکری خود آگاه و آزمونالگوهای محیط به دست آید ، قرار دادن نیازهای شناختی در باالترین سطح مدل سلسله مراتب نیازهای انسانی مازلو ، منطقی است .
زیبا شناسی نمادین
با معانی تداعی کننده و لذت بخش محیط سرو کار دارد . این موضوع در سالهای اخیر مورد توجه رفتار شناسان قرار گرفته است . دراعتبار تحقیقات انجام شده در این حوزه ابهاماتی وجود دارد . با این حال معرفی زمینه های اصلی پژوهش و تبین نقش آنها در تدوین نظریه طراحی محیط امکان پذیر است . (لنگ ،1834)
انواع زیبایی
یکی از انواع زیبایی که کانت از آن یادمیکند زیبایی مجرد و زیبایی الحاقی است . او زیبایی مجرد را نوعی از زیبایی می نامد که صرفافیزیکی است . وی همچنین زیبایی را به دو دسته تقسیم میکند : زیبایی طبیعی که انسان در به وجود آوردن آن نقشی نداشته است وزیبایی هنری که توسط انسان به وجود می آیدو آن را بیان زیبایی یک چیز می داند.( کروچه ،1811)عالمه جعفری زیبایی را به دو دستة کلی طبیعی و عقالنی تقسیم می کند و زیبایی طبیعی را نیز به دو دسته تقسیم می کند : زیباییطبیعی محسوس که در سطح طبیعت نمود پیدا می کند و زیبایی نامحسوس طبیعی مانند نمود قدرت ، علم و آزادی . زیبایی معقول رانیز به دو دسته تقسیم می کند: دسته اول زیبایی معقول ارزشی که نشانگر وارستگی های روح است مانند عدالت ، حکمت و شجاعت .و دسته دوم زیبایی جمال مطلق . دونوع اول را زیبایی نسبی ومحدود و دونوع اخیر را زیبایی لم یزال ، ثابت و پایدار می داند.(پاکباز،1811)سانتیانا نیز زیبایی را به سه دسته تقسیم می کند : زیبایی حسی که مربوط به حواس فروتر مثل بوییدن ، لمس کردن وچشیدن است ودربارة آن کمتر می دانیم . زیبایی فرمال که عمدتا دیداری و شنیداری است و قوانین گشتالت بر آن حاکم است ، زیبایی سمبولیک که آمیخته با مفاهیم است (لنگ ،1834)
زیبایی شناسی تجربی
علوم رفتاری برای تحلیل تجربة زیبا شناسی به فنون علمی و شبه علمی متکی بوده است . بیشتر مطالعات این رشته بر تحلیل همبستگیاستوار است . در این مطالعات رابطة دو متغغیر یا بیشتر با استفاده از کنترل طبیعی یا کنترل برنامه ریزی شده اندازه گیری شده است .بیشتر تحقیقات روان شناختی اخیر بر جنبه های فرمی یا ساختاری آثار و اشیاء هنری به عنوان متغییر مستقل و ادراکات ذهنی مردم ازآنها به عنوان متغیر وابسته متمرکز بوده اند . ویژگیهای آثار و اشیاء هنری با چگونگی پاسخ مخاطبین همبستگی دارند . این پاسخ ها نیزبا خصوصیات شخصیتی ، پایگاه اجتماعی–اقتصادی و پیشینه فرهنگی مردم مرتبطند .
زیبا شناسی نظری
زیبا شناسی نظری ، مانند تحقیقات روان شناختی اولیه ، بر تحلیل درونی و باورهای شخصی از مفهوم زیبایی و خوشایند بودنمحیطاستوار است . چنین تحلیل هایی تحت عنوان هرمنوتیک ، پدیدارشناسی ، وجودی ، و سیاسی که همگی فلسفی اند ، انجام شده اند .
هرمنوتیک محیط را به عنوان یک متن تفسیر می کند . پدیدار شناسی معانی زیادی دارد ، در مطالعه زیبایی شناسی به بینش شهودی درشناخت متقابل فرد و محیط گفته می شود . رویکرد وجودی به عمل خالق و محصول هنری به وجود آمده می پردازد . رویکرد سیاسی، بویژه مارکسیزم ، هنر را محصول و جلوه ستیز طبقاتی ، و رویکرد روانکاوانه هنر را موجب پاالیش روان می داند . هر کدام از اینرویکردها به سهم خود به شناخت هنر کمک می کنند ، ولی به تجربه مردم در محیط توجه ندارند .
مدل های ماهیت تجربة زیبا شناختی را برمبنای نظریه های روان شناختی و تحلیل درونی تدوین کرده اند ، به تحول نظریة طراحیمحیط کمک کرده اند . این مدل ها که چارچوب مفیدی را برای نقد معماری فراهم می آورند ، قابل آزمون نیز هستند . جان دوی
(1384) اعتقادی به جدایی تجربة زیباشناختی از زندگی روزمره نداشته است . تجربه زیباشناختی مورد نظر اگرچه ممکن است باموضوع ها و فعالیتهای ویژه ای مرتبط باشد ، ولی از زندگی روزمره مردم ناشی می شود .
تغییرات مفهوم زیبایی در طول زمان
بیش از دو هزار سال است که آنچه زیبا بوده ، نقش و ثبت شده است .از آغاز دو نوع زیبایی زیبایی وجود داشته است و این دوگانگیتا امروز نیز همچنان حفظ شده است .افالطون (841-421قبل از میالد ) معتقد به دو نوع زیبایی بود:از سویی زیبایی طبیعت و موجودات زنده واز سویی دیگر زیباییهندسه ، خط و دایره . او معتقد بود که زیبایی طبیعت نسبی است در حالی که زیبایی هتدسی یا آنچه که بدست بشر ساخته شده استمطلق است .ارسطو(822-814قبل از میالد )به زیبایی حسی عینی بخشید .در یونان باستان ( مکتب هلنیسم )خالقیت شخصی اهمیت پیدا میکند ومعمار وسیله بیان زیباییهای ریاضی می شود ساخته شده بنیان بر بنیان هماهنگی ، تقارن و نظم .ویتروویوس (Vitruvius)( قرن اول قبل از میالد )می گوید : در بنا کردن بایستی به استحکام ، مفید بودن و ظرافت توجه داشت. زیبایی به همراه ایستایی و کار آیی یکی از سه عامل نقش دهنده در معماری است . زیبایی وقتی قابل حصول است که : ساختماننمایی مطبوع و خوش آیند داشته باشد و تقارن اجزاء آن به درستی حساب شدهاست باشدمنظور ویتروویوس از تقارن چیزی است که ما امروز تناسب می گوییم . یک ساختمان وقتی زیبا به حساب می آید که تناسب بیناجزاء آن براساس قواعد مشخص باشد.ویتروویوس معتقد به شش عامل اساسی زیبا شناختی در ساختمان بود :
الف : نسبت اندازه های اجزاء ساختمانبا یکدیگر و با کل ساختمان .
ب : ارتباط بین اجزاء ساختمان و نظم آنها در کل ساختمان .
ج : ظرافت ظاهری هرکدام از اجزاء و کل ساختمان .
د : تناسب مدوله بین تک تک اجزاء و کل ساختمان به طوری که بتوان کوچکترین واحد را در تمامی ساختمان همه جا دید .
ه : تجهیز ساختمان به ترکیبی که متناسب با نوع استفاده بنا باشد .
و: تناسب هزینه با عملکرد و مصالح به کار رفته .
پلوتین(Plotin)(211-211بعد از میالد )می گوید :ذات زیبایی نمی تواند در هماهنگی اجزاء باشد چه اگر چنین بود زیباییفقط در ترکیب قابل یافتن بود . زیبایی بهعکس آنچه که افالطون گفته است فقط قابل تجربه معنوی است و سرچشمه آن روح است .
اگوستینوس (Augustinus)(481–814میالدی )زیبایی را در اعداد می دانست . او می گفت: زیبایی در فرم هایی وجوددارد که زاییده اعداد باشند . به این ترتیب نظری شبیه نظریه هندسه افالطون داشت .
لئون باتیستا آلبرتی (Leon Battista Alberti)(1412-1414) می گوید : زیبایی در همخوانی قانونمند بین اجزاء استکه به وحدتی منجر شود بر اساس عدد و نسبت و نظمی خاص ، چنانکه کنسیتیناس-یعنی باالترین قانون مطلق طبیعت–آن را می
خواهد.
آندرها پاالدیو (Andrea Palladio)(1111–1111) نیز نظرش را بر بنیان ویتروویوس گذاشته بود و زیبایی را به همراه کارآیی و ایستایی یکی از سه عاملی می شمرد که یک بنا را قابل ستایش می کنند . این مفهوم زیبایی را نیز پاالدیو از آلبرتی به عاریه گرفته است که سرچشمهزیبایی ، وجود فرم های قشنگی است که در هماهنگی با فرم کلی قرار دارند . هماهنگی موجود بین اجزاء ازطرفی ، و اجزاء با کل از طرف دیگر باعث می گردد که ساختمان چون پیکری واحد و کامل به نظر آید .برای پاالدیو زیبایی مفهوم ذهنی نداشت بلکه تنها عینیتی بود که در ارتباط با معماری قابل تجربه بود .
کانت(1112–1124) بر این اعتقاد بود که این تنها سلیقه است که زیبا را از نازیبا مشخص می کند . زیبا به طور کلی آن چیزیاست که محسوسات ما را در جمع به صورتی هماهنگ در بیاورد . بر این اساس می بایستی درک زیبایی یک فرم بدون کار فکری
انجام شود .هگل (Hegel)(1181–1111)با تکیه به نظریات افالطون و کانت قائل به دو نوع ریبایی شد : زیبایی طبیعی و زیبایی هنری که اودومی را برتر از اولی می دانست با این استدالل که : چون زیبایی هنری از روح زاییده شده است پس زیبایی است دوباره زاده شده . بهنظر هگل ادراک زیبایی هنری مورثی نیست ، غریزی هم نیست بلکه بایستی آموخته شود و این زیبایی که باید آموختنی باشد را سلیقهمی گوییم .
برنارد بولزانو(Bernardo Bolzano( )1141–1111) که همزمان با هگل بود در این زمینه با او اتفاق نظر نداشت و بر ایننظر بود که شناخت زیبایی مستلزم کار فکرینیست و می گفت : چیزی را زیبا می نامیم که تنها نگاه کردن به آن ما را محفوظ کند واین حظ بصر را حتی در یک نگاه گذرا و بدون اینکه ما به خودمان زحمت آن را بدهیم که یک یک اندیشه هایی را که در آن نهفتهاست بشناسیم نیز به ما عرضه کند . شناخت زیبایی بدون صرف نیرواست و به عکس به ما نیرو می دهد .
گوستاوفخنر (Gustav Fechner)(1111–1111) در سال1161سعی کرد که ارتباط بین یک تحریک حسی به عنوان پیام وتجزیه و تحلیل آن از طرف گیرنده را دریافته و قوانین حاکم بر این رابطه را کشف نماید. به این ترتیب مطالعه در اصول ادراک بهصورت رشتة جدید از علوم در آمد .
فرانک لوید رایت از زیبایی در ارتباط با گلها سخن می گوید و آنها را چنین وصف می کند : بافت طبیعی از فرم کلی خود به سویبافتی خاص تکامل می یابد تا آن شکوفایی را که ما را به خود جلب میکند پیدا کند و در فرمهایش به ما طبیعتی را بازشناساند که پدید
آورندة اوست . ما با طبیعت گیاهی سروکار داریم . قانون و نظم مبنای ظرافت و زیبایی تکامل یافته اند . زیبایی تظاهر تناسبی استاصولی به صورت خط ، فرم و رنگ تناسبی چنان صادقانه که گویی فرم و رنگ علت وجودی خود را به نمایش گذاردن طرحی ازلی
می جوبند .تنها تنوع فرم و رنگ طبیعت نیست که رایت را به تحسین وا داشته است ، بلکه قانونمندی نظم ، تعادل و وحدت مستتر در طبیعت استکه وی را شیفته کرده است . رایت در ادامه نظریه خود را می گوید : وقتی که چیزی را زیبا می دانیم ، به نحوی غریزی صحت آن رانیزتائید می کنیم . در این صورت ما تلویحا نظم و قانونمندی حاکم بر آن را نیز به رسمیت می شناسیم . یا چنانچه اتو واگنر می گوید :چیزی غیر عملی نمی تواند زیبا باشد . ( گروتر ،1814)
نتیجه گیری
زیبایی و زیبایی شناختی یکی از نیازهای انسان به شمار می آیند و درک واقعی آن مستلزم دانستن مبانی زیبا شناسی است . هدف ازبکار بردن اصول زیبایی شناسی در طراحی ، رسیدن به مجموعه ای هماهنگ در طرح است .درک وحدت در طراحی ، احساس
منحصر به فردی است که از ایجاد ترکیبی هماهنگ ، منسجم و از اجزای مختلف منتج می شود . ماهیت زیبا شناسی فرمی محیط ساخته شده موضوع بحث های بسیاری در میان پیروان مکاتب تفکر اثباتی بوده است . مالک زیبایی به خصایص ، ویژگی ها و کیفیاتی گفته می شود که در خود آن مورد زیبایی وجود دارد و ما آن ها را مبنای حکم زیبایی شناسانه قرار می دهیم . در حقیقت موضوع علمزیبایی شناسی ، اول تشخیص و درک عواملی است که در ادراک یک شی یا یک فرآیند تجربی زیبا یا حداقل خوشایند نقش دارند ،
و دوم درک توانایی انسان برای ابداع جلوه هایی است که از نظر زیبایی شناسی خوشایند به حساب می آیند .
در طراحی و ساخت یک بنای معماری( فارق از مقیاس آن) ما معمارها مسئولیم که زیبایی بیافرینیم تا بینندگان ما زیبا ببینند، مهندسین معمار باید بر اصول معماری واقف باشند تا در این عرصه به درستی ظاهر شوند.گروه معماری رستادیزاین با الگوبرداری از علم زیباشناسی بناهای پروژه هایش را طرح میزند تا از خود میراثی زیبا بر زمین به یادگار گذارد.